برای هدا هیچ کاری سخن نبود: چون بلد بود بگوید: «هلا هلا!»
یک روز هدا نشسته بود توی هال. یکهو یک طوطی کوچولو آمد تو. طوطی دور و بر را نگاه کرد، هیچی درخت پیدا نکرد. فهمید که اشتباهی آمده، این جا باغ نیست. خواست برگردد، اما بلد نبود از کدام طرفی برود.
می خواهی بدانی هدا چه کار کرد و طوطی چطوری برگشت؟ کتاب را بخوان تا بدانی!
کتاب هلا هلا