به همین دلیل هم همه دوست داشته شدن ها را به هوای «عشق» ترک می کنند. چون می دانند که عشق، همه چیزش فراتر از تعریف است. تفاوت آنان با آدم های گوناگون خواه این است که فقط با «یک» عاشق طرف اند و دوگانگی و چندگانگی را دوست ندارند. عشق، هم ناگهانی می رسد هم (با اینکه همه چیزش شبیه دوست داشتن است) اما - لعنتی! - در ذات خودش، هزار جور گوناگونی پنهان دارد و عاشق و معشوق، هرگز از «تکرار» هم خسته نخواهند شد. گوناگونی های پنهان عشق - تک تکشان برای اینکه به خاطرشان بمیری، کافی اند! عاشق و معشوق، شبیه دیگران اند ... اما نمی دانند عشق چه جور کیمیاگری می کند که دوتایشان برای هم می میرند با اینکه تغییر عجیب وغریبی (جز تفاوت های رایج مردان و زنان)، در هم نمی بینند. اکسیر عشق، یک جور عجیب است. دارو نیست که کسی بخورد و تغییری در بیرون و درونش احساس کند. اکسیر عشق، شبیه «طعم و بوی خوش»، به مشام کسی می رسد که دلش را برای میزبانی آن آماده کرده باشد. طوری پاک شده باشد که همه زیبایی های گسترده عالم در دلش جای «خانه سازی» داشته باشند. توصیف عاطفه و مهر، ساده است اما «عشق» را نمی شود توصیف کرد. مهر را «احساس» می کنند اما عشق را «می نوشند»! ... و کسی که سرتاپایش پر از مهر و عاطفه است. شاید هرگز عاشق نشود اما عاشقی درست از جایی شروع می شود که «قالب» حالا و امروزت پر از مهر شده باشد و تا عاشق شوی، به قالب بزرگ تری (که در تو پنهان بوده) پی می بری. چنان به شعف می آیی که دیگر در خودت هم نمی گنجی. هزار بار با خودت نشسته ای و داروهای منگ کننده ات را مرور کرده ای.