از آن گاری های یغور بود که برای حمل علوفه استفاده می شد. بین تیر های چوبی نتراشیده و زمخت کف و دیوار ه اش، فاصله های درشتی بود. ابن خالد از دور و با همان نگاه اول این را فهمید. گاری با رسیدن به سه راه، سمت بازار را در پیش گرفته بود. روی شیار های راه که از گل های خشکیده بود، بالا و پایین می رفت، تکان می خورد و محور چر خ هایش جیرجیر می کرد. معلوم نبود از کجا آمده بود و به کجا می رفت، اما مشخص بود که قرار است از بازار سرپوشیده و میدان میان آن بگذرد. ابن خالد از لحظه ای که نگاهش به گاری افتاد، نتوانست چشم از آن بردارد. او مردی قدبلند و پنجاه ساله بود و در قوس میدان، دکان داشت. میدان بزرگ بود و به خلاف بازار های کوچه مانند اطرافش، سقف نداشت. دستش را بالای چشم ها گرفت تا بهتر ببیند. ساعتی به ظهر مانده بود و آفتاب تیز و داغ بود. گاری وارد سایۀ بازار شد. آن را قاطری دورنگ می کشید. از دور گمان کرد قاطر یک گوش ندارد. دقت که کرد، دید یک گوشش سیاه بود و دیگری سفید. افسارش در دست سربازی لاغر و دراز بود که لباس نظامی بر تنش زار می زد. بزرگش بود. می توانست مثل ماری که پوست می اندازد، از یقۀ شوره زده و چرمی لباس بیرون بخزد. رمق راه رفتن نداشت. فهمید از راه دوری آمد ه اند. سرباز تنومندی سوار بر اسبی کرند از عقب گاری می آمد و تازیانه ای حلقه شده در دست داشت. از یکی از تیر های دیوارۀ گاری، مشکی آب و لیوانی مسی آویخته بود. میان گاری قفسی بود. روی آن گلیم پاره ای افتاده بود.
ممنون میشم اگه کتاب هایی از این ژانر و به این جذابی معرفی کنید، کتابهایی ک ارزش خوندن دارند
سلام من این کتاب رادو بار خوندم.جذابه.بخشی ازکتاب در خصوص دوران امام جواد و کرامت ایشان است که با لحنی زیبا بیان شده. پیشنهاد میدم حتما بخونید.
بسیار عالی و لذت بخش
رمان خیلی قشنگیه...عاشقانه ای که در برهه تاریخی امام جواد اتفاق میفته و نگاهِ خیلی قشنگی در مورد امامت به مخاطب میده..و به طور کلی رمان دو نقطه اوج جذاب داره☘️
مرا با خودت ببر .من به رفتن قانعم