داستان زایش من، که شرح آن را از مادرم و دیگر کسانی که گواه آن بوده اند شنیده ام، داستانی شگفت انگیز است. من در روز 13 شهریور سال 629 سلوکی ( 4 سپتامبر 309 میلادی ) و چهل روز پس از آن که پدرم، شاه شاهان، « اورمزد نرسی »، در جنگ با تازیان گستاخ کشته شد، در تیسفون زاده شد. زایمان امری طبیعی است و هر انسانی، دارا و ندار، یک بار زاییده می شود اما زایش من با دیگران تفاوتی بزرگ داشت، زیرا من در شکم مادر، شاه بودم. شاه شاهان! در آن روزهای پر غوغا، پس از مرگ پدرم، تاج شاهی و نشانه فره ایزدی را برفراز بستر مادرم آویخته بودند. و اکنون شاه شاهان قدم به جهان هستی می گذاشت و...
وی را شاپور هرمزان نیز مینامند،وی برازنده پسوند کبیر بود.بگفته امیانوس مارسیلینوس ،مشاور امپراتور روم و نویسنده کتاب 31جلدی ری روم رکسا،شاهنشاه ایران در بلندی قامت،زیبایی چهره،شجاعت و دلیری،شکیبایی و دادگری .یگانه دوران بود. و رومیان از او پروا داشتند.گر چه سپهسالار نامی روم، گالریانوس بر انها حکومت میکرد.
متاسفانه سالهاست که در چاپهای جدیدتمام کتب، دست میبرند وبنام ویراستاری گاه معنی ومنظور نویسنده رو عوض میکنن، لذا بهیچوجه وبنابه تجربه شخصی، ازچاپهای بعد از انقلاب استفاده نمیکنم، حتی کتابهای شعرایی چون مولانا، سعدی و حافظ رو هم مشمول سانسور ودستبرد کردن واگر بعنوان مثل کتاب کلیات سعدی چاپهای جدید رو باچاپهای قدیم مقایسه کنید نه تنها شگفت زده بلکه متاسف ومنزجر میشویم
یکی از بهترین کتابهایی که تا الان مطالعه کردم و از خوندم مجددش حظ وافر بردم اما در برخی موارد عبارات بنا به صلاحدید ناشر تغییر پیدا کردن کاش به اصل نوشتهی نویسنده وفادار میماندن :(