نخستین دسته از مفاهیمی که وسنو آنها را برای تبیین تغییر ایدئولوژیک مطرح می کند عبارت اند از «شرایط محیطی»، «بافت ها و زمینه های نهادی» و «زنجیره های کنش». در نظریه وسنو، مفهوم «شرایط محیطی» اشاره به «شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی عام هر یک از دوره های تغییر فرهنگی» دارد. به اعتقاد وسنو، «شناخت مسائلی از این قبیل که آیا یک جامعه در یک دوره معین دستخوش افزایش یا کاهش جمعیت بوده است یا خیر، آیا اقتصاد آن رونق داشته یا دچار رکود بوده است، آیا فضای سیاسی کلی آن آرام بوده یا دستخوش جنگ بوده است، آیا جامعه موردنظر به لحاظ مذهبی واحد و یکدست بوده یا اینکه جامعه ای متنوع و دارای مذاهب مختلف بوده است، نقطه آغاز مناسبی برای انجام تحقیقاتی از این نوع است» . او معتقد است «پژوهش درباره مسئله چرایی و چگونگی ظهور نظام های ایدئولوژیک جدید نیازمند شناخت چگونگی تغییر شرایط محیطی کلانی است که این ایدئولوژی ها در آن ظهور یافته اند. تغییرات به وجود آمده در شرایط محیطی احتمالا منابع لازم برای ظهور یک جنبش فرهنگی نوآورانه جدید را فراهم می آورند» . وسنو برای متمایز کردن نگاه متفاوت خود به شرایط اجتماعی از نگاه نظریه های کلاسیک در این مورد، در ابتدا، به شرح نظریه های کلاسیک درخصوص رابطه میان شرایط کلان اجتماعی با تغییر ایدئولوژیک می پردازد. به اعتقاد وسنو، «بررسی ویژگی ها و مولفه های کلان محیط اجتماعی نقطه آغاز تمامی نظریه های کلاسیک تغییر فرهنگی و بیشتر رویکردهای معاصر در مطالعه رابطه میان ساختار اجتماعی و ایدئولوژی است». او «سطح توسعه اقتصادی، شهرنشینی، میزان باسوادی، میزان ناآرامی ها و شورش های اجتماعی و شرایط سیاسی» را ازجمله ویژگی های کلان محیط اجتماعی می داند که در این مطالعات موردتوجه قرار گرفته اند. وسنو نظریه های کلاسیک درخصوص رابطه میان ساختار اجتماعی و ایدئولوژی را در دو دسته جای می دهد: رویکردهای جبرگرایانه و رویکردهای کمتر جبرگرایانه. او می نویسد: «در رویکردهای جبرگرایانه، در کل، فرض بر این است که عوامل مزبور بر فرم و محتوای ایدئولوژی ها نیز تأثیر می گذارد، درحالی که در رویکردهای کمتر جبرگرایانه تنها برای بافتمند کردن بحثْ اشاره هایی به شرایط اجتماعی مزبور می شود» .