این کتاب داستان دختری دوست داشتنی و پدر بزرگ پیر اوست؛ ماجرای یک گردش دو نفره و سوالات گوناگونی که در ذهن دختر شکل می گیرد و پدربزرگ به آن پاسخ می گوید. آن چه بیشتر از هر چیزی ذهن دخترک را به خود مشغول کرده این است که خداوند واقعا چه رنگی است، آیا او مثل برگ ها سبز است، مثل خورشید زرد است، مثل آب آبی است یا… پیرمرد مهربان و نوه دلنشین او با هم راهی می شوند و مخاطب کودک را با خود در لذت یک گردش آگاهی بخش همراه می کنند.
کتاب قلب سفید پدربزرگ