سانشوی مباشر حکایت ملت ژاپن است که از بند امپراطور مستبد رهیده و به چنگ اهریمن مستعمر گرفتار شده اند. مادر به بردگی و کنیزی میرود، نماد جنگی که هستی ژاپن را بر باد داد. خودکشی آنجو تمثیلی از حوادث هسته ای هیروشیما و ناکازاگی است. بازگشت پیروزمند سوشیو نمادی از امیدواری ژاپن به توسعه بعد از جنگ است و کنار رفتن سوشیو از فرمانداری تمثیلی از سرخوردگی ملت ژاپن از تمدن غرب است. سکانس پایانی فیلم، سوشیو را نشان میدهد در حالی که پس از یک عمر مادر حالا فرتوت خود را در ساحل اقیانوس، در کنار کلبه ای محقر مییابد. اقیانوس و کلبه نمادهای مریخ و زحل منحوسند. ابرها نماد عطارد. جز سایه ای خبری از آفتاب امید بخش نیست. نشانی از ثروتهای مشتری و لطافتهای زهره هم نیست. اندک دیالوگهای پایان فیلم از سوشیو این گذشتن از تجمل و رفاه را بهای رستگاری میداند. ژاپن یکسر غرق اندوه و بدبختی است. با این همه آغوش گرم مادر نابینا و فرتوت و اندوهگین و پایان یک عمر فراق نماد تفوق روح معنوی بشریت بر پلشتی جهان صاحبان قدرت است. مادر در آخرین دیالوگ فیلم این را به پسر یادآور میشود. میزوگوچی با این قصه قرن یازدهمی حقایق تلخ قرن بیستم ژاپن را بازگو کرد و یگانه راه برون رفت از این وضعیت نابچار را بازگشت به معنویت شمرده است. چنین شاهکاری را نه کارگردانی بزرگ که تقدیر فلکی مبهوت کننده رقم میزند.
دیالوگی از این فیلم که بعد از گذشت سالها از تماشای فیلم در خاطرم مانده از زبان شخصیت مادر است که میگوید زوشیو، هونشو، داغ دیدار شما فرسوده ام کرده