نگاهی منحصر به فرد، دلهره آور و تأثیرگذار به واقعیت های جنگ.
شاهکاری در شرح وقایع، می توان این اثر را بهترین کتاب نویسنده دانست.
تصویری قدرتمند، شعرگونه و گزنده از فصلی خونین در تاریخ مدرن.
در جنگ، مردان تغییر شکلی را تحمل می کنند؛ آن ها خودشان هستند و نیستند. به هر حال آن ها هرگز به ما نیاموختند که «تو هرگز کشته نخواهی شد!» در مدرسه و دانشگاه، رزمنده های قدیمی می آمدند برای ما تعریف می کردند که چطور آدم کشته اند. همه ی آن ها یونیفرم های تشریفاتشان را می پوشیدند و مدال هایشان را به سینه می زدند. هرگز نشنیدم که کسی بگوید در جنگ نباید آدم بکشید. می دانستم که فقط در مورد کسانی که در زمان صلح کشته اند قضاوت می کنند. آن ها در زمان صلح، قاتل بودند؛ اما در زمان جنگ به آن می گفتند «انجام وظیفه در برابر وطن»، «دلیلی مقدس و مردانه» و «دفاع از وطن».
برای آن هایی که در جنگ هستند، مرگ راز نیست. کشتن به سادگی چکاندن یک ماشه است. به ما یاد دادند برای اینکه زنده بمانیم باید اوّلین کسی باشیم که شلیک می کند. این قانون جنگ است. فرمانده می گفت: «اینجا باید بلد باشین دو تا کار رو انجام بدین: خودتون رو به سرعت جابه جا کنین و با دقّت شلیک کنین. امّا فکر کردن، اون وظیفه منه.»
هرجایی که به ما می گفتند شلیک می کردیم. یاد گرفتم که از دستورات پیروی کنم. از خون هیچ کس نمی گذشتم. می توانستم به راحتی بچّه ای را بکشم چون همه با ما سر جنگ داشتند؛ مردها، زن ها، پیرمردها، بچّه ها. شما ستونی هستید که از روستایی می گذرید. موتور کامیون اوّل زه می زند. راننده می رود پایین و کاپوت را می زند بالا… بچّه ای حدودا ده ساله چاقویی را در کمرش فرو می کند… سمت قلبش. سرباز روی موتور ولو می شود… ما پسرک را آبکش می کنیم… اگر آن لحظه به ما دستور می دادند، روستا را با خاک یکسان می کردیم.
آیا تا به حال نام سوتلانا الکسیویچ به گوش شما خورده؟ او یک نویسنده زن اهل بلاروس است که در سال 2015 موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد. با ما همراه شوید تا او را بهتر بشناسید.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
مصاحبه ای از جانبازان و بازگشتشان علیل شده از جنگ شوروی و افغانستان در دهه هشتاد میلادی ، کتابیست ضعیف
فوق العاده است. من که تا کتابی رو نخونم نمیزارم زمین. اولین باره این کتاب رو. کم کم میخونم. اینقدر عالی و البته دلخراش. نیایش چرنوبیل. و جنگ چهره زنانه ندارد هم. از همین نویسنده. فوق العاده است
من چقدر شیفته جرئت این نویسندم
مستندنگاری عجیب برای من جذابه
شرح دادگاهی که بعد از انتشار کتاب شکل گرفت و در انتهای داستان هم بیان شد برام جالبتر از خود حکایت پسرانی از جنس روی بود.دادگاهی که هر دو طرف ماجرا قربانیان بودند و خبری از جانیان نبود تا حسابی پس بدهند.هر چند با خوندن بخشهایی از کتاب احساسی همسو با برخی از بازماندگان ماجرا داشتم و این ذهنیت برام شکل گرفت که الکسیویچ در تشریح مسائل مصادره به مطلوب کرده و نوعی سانسور مثبت ترتیب داده تا به انچه در نظر داشته دست پیدا کنه
الکسیویچ از نویسندههایی که هرکتابی منتشر کنه میخونم و همیشه هم از کتابهاش راضی هستم پسرانی از جنس روی هم یکی از کتابهای فوق العاده این نویسندهست