«فقط گروه خونی تو بهش می خوره، به دادم برس.» «آدرس بیمارستانو برام پیامک کن.» تماس را قطع کرد. چنگ انداخت شلوارش را از روی رخت آویز برداشت. قلبش تندتند می زد. «لعنتی… لعنتی هیچ وقت از دستت آرامش ندارم. تا میام فراموشت کنم، دوباره می افتی وسط زندگیم. تف… تف به من! مصبتو شکر خدا… اگه چیزیش بشه… نه… نه، خدا نکنه.» تا خواست در را ببندد، چشماش خورد به کفش های لنگه به لنگه اش. دوباره برگشت و از توی جاکفشی لنگه ی دیگرش را برداشت. دیلینگ گوشی بلند شد. در را قفل کرد و دوید سمت آسانسور. تا برسد، پیام را نگاه کرد. آسانسور رسید. رفت تو و دکمه را زد. باید صبوری می کرد تا ۲۵ طبقه می رفت پایین. برگشت توی آینه خودش را نگاه کرد. رنگ پریده و آشفته بود. با دست موهایش را رو به بالا نظم داد. آسانسور طبقه به طبقه پایین می رفت و ژاکان به گذشته… «مگه نمی گی حامله ای؟ یعنی بچه ی منو تو؟ وای دینا! فکر کن، دختر بشه شکل خودت. از صبح تا شب ماچش می کنم.»
ممنونم از خانم مظفری عزیز اولین کتابی که ازشون خوندم دهل بود. اون موقع ۲۳ سالم بود عشق رمان بودم. چند سالیه که رمان نمیخونم. ولی ژژ کاری کرد دوباره رمان بخونم. کتاب دست خواهر شوهرم بود، دیدم زمین نمیذاره. و…. عالی بود😍
الان تمومش کردم خیلی خوشم اومد دلم خواست خانم مظفری رو ببینم هر کاری کردم اینستام نیومد بالا، ایمیل هم فرستادم براشون اگه وقت کنن جواب بدن، هزار تا سوال تو ذهنمه، من همیشه رمان خارجی خوندم و اولین بارم بود رمان ایرانی میخوندم، کتاب رو هدیه گرفتم، دلم نیومد نخونم و چه خوب که خوندم، این قدر روان و بدون سکته نوشتن که حس میکنی دارن باهات حرف میزنن، و قشنگ میشد با شخصیتها همزادپنداری کرد، فلش بک هاشو خیلی دوست داشتم چون پله پله گرههای کتاب رو باز میکرد. این که زیاده گویی نداشت خیلی خوب بود، دیالوگ آبکی نداشت و فضاسازی خوبی داشت، از همون شروع آدم پرت میشه تو داستان. انتخاب اسما خیلی خوب بود و همین طور اسم کتاب ژژ😍 حتما کتابای دیگه خانم مظفری رو میخونم و نظرم رو هم زیرش مینویسم، فکر میکردم این کتاب باید نقدهای زیادی زیرش باشه و نبود!
خیلی عاشقانه قشنگی بود قشنگ باهاش همزادپنداری کردم فقط کاش یه کم ادامه داشت و بعد از بیمارستان چند صفحه دیگه بهش اضافه میشد که شیرینتر میشد
کتابی بود که تو این شلوغیا و قطع شدن اینستا و واتساپ خیلی حالمو خوب کرد، اولین کتابی بود از این نویسنده خوندم، دلم نمیخواست اصلن تموم شه، انگار سر یه کش رو گرفته بودم و هی منو میکشید طرف خودش. با شخصیاتش خیلی حال کردم، خدایی دلم یکی مثل ژاکان رو خواست، خدا قسمتم کنه😂 دهل هم خریدم از امشب شروع میکنم
تعلیق خوبی داشت نویسنده از همون اول مخاطب رو گره میزنه به داستان اولین کتابی بود که از نویسنده میخوندم خوشم اومد، نثر ساده و و روانی داشت انگار باهات حرف میزنه خوبی این رمان این بود دروغ نداشت همه چیز باور پذیر بود
واقعا عالی بود، رمانی بین عام و خاص، فرارتر از یک رمان عامهپسند بود، وقتی دست گرفتم فکر نمیکردم ده صفحهم جلو برم ولی دو روزه تمومش کردم، سوژه نابی داشت، تجاوز یک معلم زن به پسر ۱۷ ساله😅 اینبار ورق برگشته و یک دختر به پسر تجاوز میکنه