« تایلر» آخرین سکه ای را که در هوا پیچ و تاب می خورد گرفت. کمی سبک ولی بسیار براق بود. گازی به سکه زد ولی با ناراحتی غرغر کنان گفت: ( این که شکلات است ) جن شستش را در دهانش گذاشت و با صدای لرزانی گفت: ( من فقط می توانم سکه شکلاتی درست کنم. خوشت نمی آید؟ ) و...