1. خانه
  2. /
  3. کتاب پشت کوه قاف

کتاب پشت کوه قاف

3.1 از 1 رأی

کتاب پشت کوه قاف

Posht-e Kooh-e Ghaf
انتشارات: افراز
ناموجود
3500
درباره محمد جواد خاوری
درباره محمد جواد خاوری
محمدجواد خاوری در سال ۱۳۴۶ خورشیدی در بامیان افغانستان به دنیا آمد. در کودکی همراه والدینش به ایران مهاجرت کرد و در مشهد اقامت گزید. هم‌زمان با تحصیل علوم حوزوی به مطالعات ادبی روی آورد و چندین داستان کوتاه نوشت. از اوایل دهه ۱۳۷۰ به فرهنگ عامیانه علاقه‌مند شد و به گردآوری و پژوهش در ادبیات شفاهی مردم هزاره پرداخت. در سال ۱۳۷۵ به عضویت مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان در شهر قم درآمد. در سال ۱۳۷۶ به همراه برخی از چهره‌های فرهنگی ادبی افغانستانی در ایران، از جمله محمدکاظم کاظمی، سیدابوطالب مظفری، علی پیام، حمزه واعظی، سیدنادر احمدی و محمدشریف سعیدی فصلنامه ادبی و فرهنگی «دُرِّ دَری» را راه‌اندازی کرد و تا پایان انتشار آن فصلنامه یکی از اعضای هیأت تحریریه آن بود. در سال ۱۳۸۱ به عنوان مدیرمسوؤل فصلنامه ادبی فرهنگی «خط سوم» در آن نشریه حضور داشت.
او در سال ۱۳۹۰ به اروپا مهاجرت کرد و اکنون در کشور نروژ زندگی می‌کند. خاوری با گردآوری و تنظیم کتاب در حوزه فرهنگ بومی، یکی از تأثیرگذارترین افراد در بازیابی هویت و شناخت فرهنگ فولکلور است. هم‌اکنون کتاب‌های او در زمینه فرهنگ عامه و ادبیات فولکلور فارسی دری یکی از منابع مهم به شمار می‌رود. در داستان و رمان، خاوری نویسنده‌ای است که با استفاده از جادوی زبان و بهره‌گیری از نمادها و کهن‌الگوها از سنت، باورها، دین، جامعه، تاریخ، فلسفه، سیاست و عشق سخن می‌گوید.
«پشت کوه قاف»، «امثال و حِکَم مردم هزاره«، «گزیده کتاب نیستان» (داستان)، «دوبیتی‌های عامیانه هزارگی»، «قصه‌های هزاره‌های افغانستان»، «گل سرخ دل‌افگار»، «مرگ مفاجات»، «شگفتی‌های بامیان»، «بود و نبود» و «طلسمات» آثاری هستند که تا کنون از او منتشر شده‌اند.
قسمت هایی از کتاب پشت کوه قاف

...هردو رفتند و رفتند تا به یک بیابان بی سر و پایی رسیدند که((آواز خر به خدا نمی رسید)).از بخت واقبال آن ها،زن درد زایمان گرفت.مرد دستش از همه جا کوتاه،رو به آسمان کرد وگفت:((خدایا!در این بیابان برهوت،بااین زن یافتنی چه کار کنم؟)) زن آه می کشید واز درد به خود می پیچید.مرد گیج شده بود وعقلش به جایی قد نمی داد.زنش دایه می خواست وبعد از یافتن، غذا می خواست،اما در آن بیابان جز خاک چیز دیگری پیدا نمی شد.مرد دید هرچه معطل کند،فایده ای ندارد.ناگزیر زنش را به امان خدا رها کرد وبه امید این که به آبادی یی برسد،یک جانب بیابان را در پیش گرفت و رفت...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب پشت کوه قاف" ثبت می‌کند