داستان حاضر، مجموعه ماجراهایی است که برای دختر هفت سالهای به نام "لیزا" رخ میدهد. عناوین داستانها بدین قرار است: همهی بچههای دهکدههای بولربین، بردارها مشکلسازند، جالبترین روز تولد من، وقتی مدرسه تموم شد، چطور اوله صاحب یه سگ شد، خوابیدن توی انبار علف، یه اتاق بازی میسازیم، ما دوباره به مدرسه میریم، و به زودی کریسمس از راه میرسه. برای مثال در "جالبترین روز تولد من"، راوی روز تولد خود را چنین توصیف میکند: "از کادو هیچ خبری نبود. کمکم داشتم فکر میکردم چه روز تولد عجیبی که یه دفعه بابا گفت: شکلاتت را بخور تا ببینیم آیا میتونیم کادویی هم آماده کنیم! اون موقع بود که فهمیدم میخوان منو شگفتزده کنن. تا جایی که میتونستم شکلاتها رو با سرعت خوردم. بعد مامان چشمهامو با دستمالی بست و بابا منو چندین بار دور خودم چرخوند و آخر سر منو جایی گذاشت که نمیدونستم کجاست. بالاخره مامان دستمالو از روی چشمهام برداشت. یه دفعه خودمو توی اتاقی دیدم که قبلا هرگز ندیده بودم یا حداقل مادربزرگم ایستادم و بابا این همه راه اومده بود تا منو گمراه کنه. اون با جادو اتاق قشنگی برای من ساخته بود و این، کادوی تولد من بود. اتاقی که فقط به خودم اختصاص داشت فقط مال خود خودم".
کتاب همه بچه های دهکده بولربین