کاظمیان اشک می ریخت و دستور را اجرا می کرد. ناگهان کپسول های زیر صندلی پرتاب کننده فعال شد. عباس گفت: خداحافظ. کاظمیان با شدت از کابین به بیرون پرتاب شد تا عباس، با آخرین باقی مانده های بدنه ی هواپیما، به طرف هتلی برود که خبرنگاران از پشت شیشه هایش به جهنمی از آتش پالایشگاه نگاه می کردند. آن ها دیدند خلبان هواپیما مستقیم به طرف شان می آید؛ اما قبل از برخورد با ساختمان، مسیرش را تغییر داد و در میدان شهر به زمین برخورد کرد و...