داستان مردی به نام کسری که دلبسته دختری جوان از نزدیکان خود می شود، اما همین که تصمیم به ازدواج می گیرد، دختر مورد علاقه اش به خاطر فشارهایی که از سوی خانواده بر او وارد شده خانه را برای همیشه ترک می کند و علی رغم تلاش های اطرافیانش برای پیدا کردنش هیچ نشانی از او یافت نمی شود. کسری بالاخره به این نتیجه می رسد که باید این عشق را در وجود خود دفن کند، هرچند می داند یاد مهنا برای همیشه در گوشه ای از ذهنش به قوت خود باقی خواهد ماند.
کتاب تنهاترین حامی