اما اوضاع زنجان روزبه روز سخت تر می شود. به زودی ماجراهای مشروطه پیش می آید و تهدید ها شروع می شود: «بالاخره سفارش کردند که فلانی اگر به این مسجد بیاید آزارش می کنیم و کتک می زنیم. من ترک مسجد کردم.» همه این ها سبب می شود او به زودی بر حقانیت ایده هایش اطمینان حاصل کند و به قول خودش رغبتش به علوم غریبه بیشتر شود. به زودی رمان خوانی قهار می شود: «...بعد میرزا هاشم خان یک روز مرا ملاقات کرد و گفت: آخر شما ها چرا باید تنها آخوند باشید، مگر دیانت از آگاهی و بصیرت مانع است؟ خوب است لامحاله رمان بخوانید. پرسیدم رمان چیست؟ گفت کتاب حکایت را می گویند که در فرنگستان رسم است، خیلی می نویسند و می خوانند. مانند حکایات قدیم ما از نوش آفرین و شیرویه و الف لیله و لیله. گفتم من که زبان فرنگی نمی دانم. گفت: چند کتاب ترجمه شده، آشکار هم هست من می دهم بخوانید. پس کتاب سه تفنگدار را جلد اول و دویم و سوم را محرمانه خواندم و وضع غریبی در ادای مطلب و طرز نوشتن دیدم. بعد کتاب کنت منت کریستو را دادند خواندم و رمان های کوچک دیگر.» این رمان ها تاثیر خود را بر زنجانی می نهند و او را به قول خودش بیدار می کنند: «بعضی رمان ها بسیار به بیداری من و جلب به علوم و ترقی تاثیر کرد.»
چشتون روشن کسی که قاتل شیخ فضل الله نوریه رو چنان بزرگش میکنن که فردا ازش قهرمان درست کنن انگلیس خوب داره رد پای خودشو پاک میکنه و از خودش یه سیندلای مهربان درست میکنه.. مرگ برانگلیس و دارو دسته اش