«برف پاک کن ها از پس باران برنمی آمدند. حواسم چهارچشمی به جلو بود. معلوم نبود این همه آب از کجای آسمان سرازیر شده بود. وسط بزرگراه چمران باران شروع شد. هر چه بالاتر آمدم، شدت گرفت. بعد از پل مدیریت دیگر سیل آسا شد. بر اساس اخبار رادیو بیشتر نقاط کشور هوا بارانی بود، اما بعید می دانستم کویر خبری از باران باشد».
رمان عاشقانه و پرکششی است. روایت داستان خطی است و از خواندن آن خسته نمیشوید. پیشنهاد میکنم