در خیابان ما، درست روی دیوار کنار در باغ، زیر نور خورشید که مسیر من به مدرسه هم از آن جا می گذشت، گربه ی سفید پیری زندگی می کرد.نمی دانم چقدر آن جا منتظر ماندم تا بالاخره توانستم سرش را نوازش کنم. فقط می دانم که بار پس از نوازش کردنش، دستم بوی ماهی می گرفت و...