از جلوی باغ عمو خسرو رد شدند. اگر در باغ بسته نبود می رفت و دوری توی باغ می زد. از پشت فنس ها سرک کشید. صدای نهر آبی که از استخر وسط باغ شروع می شد و تا درختان توت کنار دیوار ادامه داشت، به گوش می رسید.
واقعا واقعا دستت طلا بانوی عزیز نشاط ،،،،یعنی چی بگم ک توصیف بکنم ک چطور رمانیه واقعا خوشم امد🌷