1. خانه
  2. /
  3. کتاب مختار در روزگار

کتاب مختار در روزگار

3.4 از 1 رأی

کتاب مختار در روزگار

Mokhtar
٪15
220000
187000
معرفی کتاب مختار در روزگار
در گذر از 100 سالگی، یک قرن پشت سرش جامانده و گویی او نمی‌خواهد آن‌چه باید را بی حضور و در غیابش از دست دهیم! او که دوربین و قلمش، عمیق‌ترین، درست‌ترین و البته تلخ‌ترین لحظه‌های تاریخ سده‌ی گذشته‌ی ما را ثبت و ضبط کرده و شاعرانگی را، نثر را و البته ترکیب بی‌بدیل نور و رنگ و سایه را، در همه‌ی فیلم‌هایی که ساخته و داستان‌هایی که نوشته به ما ارزانی داشته، حال با «مختار در روزگار» یکی از بدیع‌ترین تاریخ‌نگاری/ گزارش/ ناداستان‌های نثر مدرن فارسی را پس از چهل سال منتشر کرده است. کتابی که با واکاوی زندگی و مرگ «امیرمختار کریم‌پور شیرازی»، همه‌ی ما را به بازشناسی یکی از مهم‌ترین شمایل‌های روزنامه‌نگاری رهایی‌بخش تاریخ این ملک دعوت کرده است. «ابراهیم گلستان» این متن درخشان را در اولین سال‌های پس‌از انقلاب 57 نوشت و به نظر می‌رسید هیچ‌گاه قصد انتشارش را نداشت، تا به امروز که قرن او تمام شده و او هنوز تمام نشده، برابر ما ایستاده و به‌درستی لازم دیده که ماجرای مختار را و مسئله‌ی او را به مردمان پسین و پیشین یادآوری کند. مختار در روزگار، حکایت زیست و زمانه‌ی مردی‌ست که دشمن استبداد و تباهی بود و جان عزیز آتش گرفته‌اش باید در اذهان همه‌ی آن‌ها که قلبی در سینه دارند باقی بماند و برای این یادداری و یادآوری چه چیزی بهتر از خواندن «مختار در روزگار»ی که ابراهیم گلستان نوشته است!
درباره ابراهیم گلستان
درباره ابراهیم گلستان
سیدابراهیم گلستان (با نام اصلی سید ابراهیم تقوی شیرازی)، (زادهٔ ۲۶ مهر ۱۳۰۱ در شیراز)، کارگردان، داستان‌نویس، مترجم، روزنامه‌نگار و عکاس ایرانی است.
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۰ برای فیلم یک آتش موفق به دریافت مدال برنز جشنوارهٔ فیلم کوتاه ونیز شد. این جایزه، اولین جایزهٔ بین‌المللی برای یک کارگردان ایرانی به‌شمار می‌رود.
سبک ویژهٔ آثار مکتوب داستانی وی در سیر پیشرفتِ داستان معاصر فارسی قابل توجه دانسته شده‌است.
نظر کاربران در مورد "کتاب مختار در روزگار"
3 نظر تا این لحظه ثبت شده است

بقول مهرداد فرهمند: "ابراهیم گلستان یک چشمی بود در شهر کورها" خودش اما گمان می‌کرد دو چشم دارد. خودبرتر بینی ابراهیم گلستان مانند دیگر همگنانش، عین خودکوچک بینی اش بود. اینها حس می‌کردند حقشان نبوده و به آنها ظلم شده که به جای پاریس، در شیراز و تهران دنیا آمده اند. خود را متعلق به آن کوچه‌های تنگی نمی‌دیدند که پایشان تا زانو در لجنهایش فرو می‌رفت. چه بسا اگر ابراهیم گلستان زودتر فرنگ می‌رفت، هم خود کوچک بینی اش تعدیل می‌شد و هم خودبرتر بینی اش. همان گونه که در مورد خیلیها چنین شد. اشرافزادگان فرنگ رفته کم نداشتیم که خودشان را وقف کمک به همان کچلیها و تراخمیهایی کردند که در ابتدا ازشان متنفر بودند. اما گلستان تا نیمه عمر، هیچگاه طعم زندگی در فرنگ را نچشید،بسیاری از هم طبقه‌های ابراهیم گلستان، به مدد تحصیل در داخل و خارج، مطالعه و تفکر و چشم باز کردن به واقعیتهای جهان، از آن نگاه خودبرتربین فاصله گرفتند. گلستان وقتی هم نویسنده و فیلمساز شد و سری میان سرها درآورد و کسی شد، همان نگاه خودبرتربینش تشدید هم شد. جامعه روشنفکری ایران را نگاه می‌کرد. چیزی جز مشتی شاعر معتاد و نویسنده الکلی و روزنامه نگار بیسوادِ حراف و فیلمسازِ خانم باز بی استعداد نمی‌دید. خودش از انگشت شمار روشنفکران ایرانی بود که شیره ای و الکلی نبودند. باید به او حق داد که خودش را از همه اینها برتر ببیند. گلستان حتی بچه هایش را آدم حساب نمی‌کرد. بروید مصاحبه‌ی آخر عنایت فانی با گلستان را که یک سال قبل از مرگ وی انجام شد ببینید. چنان از مردمان زادگاهش طلبکار بود که علقه‌های خانوادگی را هم بر نمی‌تابید. بچه هایش او را یاد همان جایی می‌انداختند که مردمش کچل و تراخمی و روشنفکرانش عَمَلی و مفتخور بودند ... باری ، خودش را تافته جدا بافته می‌دانست. بخش زیادی از این تافته جدابافته پنداشته شدن را دیگران برایش ساختند. آنهایی که به این در و آن در می‌زدند و صد بار فحش و ناسزای آقا را به جان می‌خریدند تا شرف حضور بیابند و یک شکم سیر تحقیر شوند و در بازگشت به لیچارهایی که آقا به نافشان بسته افتخار کنند

1402/06/07 | توسطاشکان نعمت زاده - کاربر سایت
3
|

خیلی کتاب خوبیه

1401/08/09 | توسطمهرداد رضایی فرد
0
|

کتاب بسیا زیبا و قابل تامل.کتاب تاریخی هست از دید کسی که با استقلال و اندیشه در بطن حادثه قرارگرفته است.البته قلم زیبا و منحصربفرد و درعین حال سخت

1401/03/27 | توسطکاربر سایت
3
|