ای پادشاه حسن! خدا را! بسوختیم / آخر، سوال کن که: گدا را چه حاجت است؟ / ای آنکه خسرو خوبانی و بر سرزمین زیبایی فرمانروا! تو را به خدا سوگند می دهم که دل بر ما که در آتش شیفتگی می گدازیم، فروسوزی؛ هان! باری بپرس که نیاز ما، گدایان در تو، چیست. زیباشناسی پادشاه با گدا ناسازی دارد. سوال در معنی پرسش به کار رفته است؛ در معنی دریوزه، با گدا و حاجت ایهام تناسب می سازد. پادشاه حسن استعاره ای است آشکار از یار؛ در این آمیغ، استعاره ای کنایی نیز نهفته می تواند بود: زیبایی قلمرویی پنداشته آمده است که پادشاه آن یار حافظ است. سوختن استعاره ای است از گونه پیر و از رنج و آزار بسیار. پرسیدن نیاز را می توانیم مجازی از گونه سبب و مسبب از برآوردن آن بشماریم: نیاز کسی را می پرسند، تا آن را برآورند.
این اثر بسیار کتاب خوبی میباشد چون استاد کزازی علاوه بر معنی کلی هر غزل هر بیت را نیز به صورت جداگانه مورد واکاوی ادبی قرار داده و به آرایههای موجود در آنها اشاره کرده اند. این کتاب برای تقویت علم بدیع، بیان و معانی علاقمندان ادب پارسی بسیار کاربردی میباشد.