یا
ابوالفضل کبوتر من بال هایش قایم کرد سینه برنامه نگاهش را به گردن بند انداخت و
یکدفعه به توافق تنها و گردنش آفشار زد کبوتر بی حال شد و افتاد برفی نگاهش را
برداشت شد و کبوتر به حال آمد سینه برفی بالش را به بال کبوتر بال کبوتر آتش
گرفت بلند شد فقط هزینه برخی آتش بال کبوتر را کم و زیاد کرد آتشبارها خاموش شد
لحظه ای بعد بارها دوباره جان گرفته و سینه و آرایش را تکان می داد گفت برو به
اربابت بگو اون نمیتونه جلوی من رو بگیره.