از دامنه که سرازیر می شویم ٬ می رسیم به تنگه. کوه ها از دو طرف ٬ راه نگاه را بر آسمان بسته اند و سر که بالا می گیریم ٬ چند تکه ابر را می بینیم که مثل پلنگ ٬ بر بالای ستیغ کوه ها بزخو کرده اند. تنهایی ٬ آرامش و ترس ٬ ترس از عظمت کوه ها و از درختان ارس که مثل یاغی های پنهان شده در شولا ٬ در گوشه و کنار قد کشیده اند. عقابی در بالای کوه ها چرخ می خورد. عقاب ها چگونه می میرند؟ و در کجا؟ مرگ مشدی در کجا خواهد بود؟ یعنی او هم دور از چشم دیگران و در تنهایی خواهد مرد؟!