هنگامی که تانکا از پادشاهان سلسله تانک در جلوی کاخ سلطنتی توقف کرد، هوا بسیار سرد شده بود بنابراین یکی از تمثال های بودا را پایین آورده، آتشی از آن درست کرد. نگهبان کاخ با مشاهده این عمل به سختی بر آشفت و فریاد زد: «چطور جرات می کنی تصویر چوبین مرا بسوزانی؟» تانکا شروع به بر هم زدن خاکسترها نمود… سپس گفت: «بگذار ذرات مقدس بودا را از این خاکستر جمع کنم.» نگهبان پرسید: «چطور ممکن است ذرات مقدس را در تمثال چوبین او جستجو کرد؟» تانکا فی الفور جواب داد: «اگر نمی توان از تمثال چوبین ذرات مقدس او را به دست آورد، پس لطفا ”آن دو تمثال دیگر را هم بده تا آتش مرا گرم تر کنند.»