کتاب مسیر خارج از نقشه

Off-road route
کد کتاب : 83077
شابک : 978-6227763072
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 198
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب مسیر خارج از نقشه اثر مجید ملامحمدی

مجید نویسنده‌ای است که برای پیاده روی اربعین به همراه دوستش کرار که بناست راهنمای او باشد راهی عراق می‌شود اما در این میان اتفاقاتی می‌افتد و مجید مورد لطف و ملاطفت امام حسین علیه السلام قرار می‌گیرد و این مسیر را به گونه‌ای دیگر و در زمانی دیگر طی می‌کند. او به گذشته می‌رود و با چشم خود با عاملان واقعه کربلا، دشمنان امام و برخی یاران ایشان مواجه می‌شود و شروع به نگارش و روایتگری حوادث و پیشامدهایی می‌کند که خود با چشم و گوشش با آن‌ها رو به رو شده است.
موضوع: فانتزی- آشنایی با واقعۀ اربعین- آشنایی با جاماندگان واقعۀ عاشورا

(برگرفته از متن ناشر)

کتاب مسیر خارج از نقشه

مجید ملامحمدی
مجید ملامحمدی در سال 1347 هجری شمسی در خانواده‎ای روحانی در قم به دنیا آمد. پدرش آقای حجه الاسلام والمسلمین محمدمهدی اشتهاردی از نویسندگان برجسته حوزه علمیه قم است. به همین خاطر با کتاب انس گرفت. در سال 1365 وارد حوزه علمیه قم شد. از سال1369 به طور جدی کار شعر و داستان را در مطبوعات کودک و نوجوان شروع کرد.او عضو تحریریه مجله‎های سلام بچه‎ها و پوپک شد. از آن سال تا کنون حدود پنجاه جلد کتاب در زمینه‎های داستان، شعر و تحقیق از او منتشر شده است. حدود بیست کتابش در جشنواره‎های ...
قسمت هایی از کتاب مسیر خارج از نقشه (لذت متن)
«سیدی مجید؟ با هول و ولا جواب دادم: «بله... خودم هستم... انا سیدی مجید» از روی اسب خم شد و دستش را بیشتر دراز کرد و به لهجه ای غلیظ، اما فارسی گفت: «پشت سر من سوار شو» چی؟! پشت سر شما روی این اسب؟ به اطراف چشم چرخاندم. کسی آنجا نبود. آن پلیس هم انگار غیبش زده بود. حسابی جاخورده بودم. فرودگاه و اسب؟! آخر آن اسب و آن سوار را با آن شکل و شمایل عجیب، چه جوری به آن محوطه راه داده بودند؟! - عجله کن، تعجیل سیدی! مرد اسب سوار، مغناطیس گیرایی داشت که خیلی زود من را بی اختیار به سمت خود کشاند. جلو رفتم و خیره خیره نگاهش کردم. مهربان می خندید؛ اما خسته به نظر می آمد. به خاطر گرمای بیابان هوا خیس عرق بودم. بی حال گفتم:«به گمانم شما فارسی متوجه می شوید! من مهمان آقایی به اسم کرار هستم. بچۀ محلۀ هندیه نجف است. با هم قرار داشتیم که ...» - دستت را به من بده و پشت سرم سوار شو. دوستانم به کرار خبر می دهند»