کاغذی با احتیاط پاک می کردند، جرعه ای دیگر آب می نوشیدند؛ دستمال مچاله بفهمی نفهمی رنگ می گرفت، قرمز می شد، تا از یکدیگر پنهان کنند آن را ته جیب می چپاندند و به جای آن کیف های کوچک پارچه ای با طرح گل، پرنده، ماه یا زن از جیب ها بیرون می آمد؛ پای دخل می رفتند. همدیگر را هل می دادند و بیخ گوش هم چیزی می گفتند البته همچنان زیرچشمی به او نگاه می کردند و اگر بهروز نفسی بیرون می داد و یا این پا و آن پایی می شد یکهو صورت همه شان گر می گرفت و وقتی اسکناس مچاله را به سمت خلیل می گرفتند چهار ستون تن شان از استشمام بوی صابون ارزانی که آغشته به بوی تن یک مرد بود، می لرزید. دخترها جای پاهای شان را گم می کردند، پای هم را لگد می کردند و به هم تنه می زدند و عاقبت مثل یک دسته گنجشک بهاری از بستنی فروشی بیرون می پریدند. دخترها می آمدند حتی از محله های دیگر و هر روز می آمدند از دور و نزدیک و عطر بلوغی نیرومند به هر تکان از چین دامن های گلدار تابستانی به هوا می رفت. ماهیچه های ظریف از هجوم ناگهانی ی حسّی مبهم منقبض می شد. این درست بود که بستنی های آقا خلیل حرف نداشت اما این خوش اقبالی تصادفا همین یکی دوساله ی اخیر به بستنی فروشی ی نوبهار رو آورده بود. خلاصه هرچه بود به اعتقاد دختران آب منگل و ادیب بگیر تا غیاثی و حتی آن طرف تر فقط این بستنی های آقا خلیل بود که حرف نداشت.
اولین کتاب بود که از آقای چهل تن خوندم. مجموعا 9 داستان کوتاه در این کتاب هست که عموما در زمان اقامت ایشون در ایتالیا نوشته شده. شخصیت اصلی اکثر داستانها زن هستند و محوریت عمده روایات تنهایی در جامعه مدرن، تاثیر گذشته بر زندگی آدمها و سردرگمی و انحراف در روابط هست. کیفیت داستانها یکسان نیست و بعضی از نظر من نسبتا سطحی و کلیشه ای هستند. اما یکی دو داستان، مثل زنی چای درست میکند، موضوع نسبتا جسورانه و قابل توجهی دارند.
با توجه به تعداد صفحات، قیمت این کتاب احیانا اشتباه نیست؟
سلام و وقت به خیر. اصلاح شد. متشکریم از تذکر و راهنمایی شما.