این کتاب ماجرایی را در دل سرزمین «عدن» روایت می کند، جایی که بیش از چند سده گذشته توسط اهورای مقدس و در مبارزه قدرتمندانه ی او علیه تیغه ها و شکست آن ها صاحب این نام شد، هرچند اهورا همواره بیم بازگشت دوباره اهریمن و تصاحب شهر توسط نیروهای شر را به ویژه از سوی جنگل شمالی داشت.
اکنون که قهرمان عدن اهریمن را شکست داده، هیچ خبری از او در دست نیست عده ای شایعه کرده اند که او مرده و عده ای دیگر امید به بازگشتش دارند. در این میان ادوارد، برادر مینا که اداره عدن فعلا در دستان اوست معتقد است باید برای یافتن ابراهام و لئو دست به کار شوند اما مینا معتقد است بهترین کار خارج کردن مردم از عدن برای در امان ماندنشان است هرچند ادوارد با او مخالفت می کند زیرا عدن را یادگار اهورا و پیروانش می داند و حراست از آرمان های آن ها را به عنوان وظیفه ای خطیر می نگرد…
کتاب عدن 2