ابلهانه بود بیندیشد مکان ها، فرار انسان از دغدغه هایشان است. فرار از خود، وجود نداشت. او بارها و بارها متوجه شده بود که هرگز انسان از راز های تلمبار شده ی درون ذهن و قلبش در امان نخواهد ماند. حتی در بهترین مکان و زمان راز های کمین کرده از پشت تصویری رخ برمی تابانند و با همه ی وجود می گویند که هیچ فراموشی ای در کار نیست و تنها برای ریختن آبرو دست و پا می زنند.