صدای تق تق کفش های زنی در کوچه پیچید و باز دلم هری ریخت. پرده های گوشم به این صداها حساس شده است. باز نخ به نخ سیگار کشیدن و ته سیگارهایی که بین دو انگشت را می سوزاند و دیگر تسکین نمی دهد این دل وامانده را...! عجیب است که هر بار از تشابه اسم تو، سه نخ اضافه تر می شود و می ترسم که همه ی شهر در زیر ته سیگار خیال تو غرق شود و باز به یاد سه تار موی سفیدی افتادم که روی سرم جا خوش کرده است.