یکی از اساتید خوشنام دانشگاه وحشیانه در محل کارش به قتل می رسد. قاتل با استخوان و قلب و انگشت های قربانی معمایی می سازد که مقتول بعدی را نشان می دهد. اما کسی موفق به کسف معما نمی شود و قتل بعدی رخ می دهد. قاتل در آن صحنه نیز معمایی به جحا می گذارد و از انسان های شرافتمند دعوت می کند که در قتل ها به او بپیوندند. او اعتقاد دارد جایی که انسانیت بمرد، تنها با ویرانگری میتوان نجات داد.
کتاب به یک قاتل شرافتمند جهت همکاری نیازمندیم