گرگ داخل کلبه ی مادربزرگ شد و گفت: «مادربزرگ کجایی؟» وقتی گرگ دید مادربزرگ داخل کلبه نیست، رفت و لباس های مادربزرگ را پوشید. گرگ بدجنس، کلاه مادربزرگ را روی سرش گذاشت و در تختخواب مادربزرگ خوابید. خیلی زود شنل قرمزی با یک دسته گل و سبد پر از خوراکی به کلبه مادربزرگ رسید.