حدود سال ۵۴ بود. میان شلوغ بازی های کودکانه، آرتیست بازی را بیشتر دوست می داشتم. دوست داشتم اهل خانه را در شرایطی قرار بدهم و بعد ببینم برخوردشان چیست، می ترسند یا خوشحال می شوند. شاید یک چیزی شبیه سرکار گذاشتن کسی. هرجا می رفتم آرام می رفتم و یک دفعه خودم را نشان می دادم. این بازی های کودکانه کم کم رشد کرد و در نوجوانی خودش را نشان داد.
سال های انقلاب با کودکی ام عجین می شد. خیابان، مردم، همه وهمه درگیری های جدیدی پیدا کرده بودند که برایشان بسیار مهم بود.
یک سری ماشین هایی بود شبیه کامیون. البته آن زمان به کامیون شهرت داشت. ابهتی داشت برای خودش. الان در مازندران به «شن کش» معروف است. ماشین هایی که مورد ترحم اند. در قسمت بندپی بابل از این ها هنوز استفاده می شود. هنوز با آن ها ماسه و بلوک می کشند.