خاطره آن شب وحشتزا که پدر و مادرش در حمله قبیله ای جان خود را از دست دادند و خواهر کوچکش ربوده شد، ذهن "کانگو" پسر جوان اسکیمو را همراه با شراره انتقام انباشته است... او نزد بهترین کمانگیر اسکیمو تیراندازی آموخته و اکنون به کمانگیر نیرومند و ماهری تبدیل شده است. زمان انتقام فرا رسیده و باید به سرزمین قبیله مهاجم پا بگذارد. او بارها و بارها صحنه انتقام جویی را در ذهنش تصویر کرده است. آیا همه چیز خوب پیش خواهد رفت؟ کانگو چگونه موفق خواهد شد که درد این زخم عمیق و نفرت بی پایان را التیام ببخشد؟
کتاب کماندار سفید