من لوان را در عصر طلایی اش نشناخته ام، دیر آمده ام، از تئاتر جز دکوری تکه پاره چیزی باقی نمانده بود اما همیشه امیدوار بوده ام که جشن از نو شروع خواهد شد نمی توانستم باور کنم که تقدیر مرا در خانه ای به دنیا آورده که مقدر است ویران شود. از خانه خویشاوندانم چندین خانه در آناتولی کوهستان - لبنان، شهرهای ساحلی و دره نیل ساخته بودند، که مجبور میشوند همه را یکی پس از دیگری رها کنند. من از این خانه ها، طبیعی است خاطراتی نوستالژیک و نیز رگه ای از تسلیم رواقی در برابر بیهودگی چیزها حفظ کرده ام. نداشتن دلبستگی به چیزی که روزی با افسوس خوردن باید ترکشان کرد. تلاش بیهوده خواهی نخواهی دلبستگی ایجاد مجبور میشوی آنجا را ترک کنی بدون آن که فرصت داشته در را پشت سرت ببندی زیرا نه دری مانده نه دیواری من ۲۵ فوریه ۱۹۴۹ در بیروت متولد شده ام. خبر تولدم، فردای روز تولدم طی یادداشت کوتاهی در روزنامه ای که پدرم در آن کار می کرد اعلام شد «حال کودک و مادرش خوب است.»
در حالی که حال کشور و منطقه اش خیلی بد بود. آن زمان کمتر کسی متوجه وخامت وضع بود اما سقوط در جهنم شروع شده بود. و دیگر امکان توقف نداشت.
کتاب غرق شدن تمدن ها