دلیا که در یکی از شهرک های کوچک نیوهمپشایر در کنار پدری وظیفه شناس و دوست داشتنی زندگی می کند، حال صاحب دختری است. نامزدی دارد که به زودی همسرش خواهد شد. او کار خودش را دارد. جستجو و نجات افراد گمشده در صحرا و کوهستان به کمک سگ شکاری خود!
با نزدیک شدن زمان عروسی، او خاطرات و حوادثی را تجربه می کند که درواقع چیزی از آن ها را به خاطر نمی آورد... تا اینکه شبی پلیس زنگ خانه را به صدا در می آورد و پرده از رازی برداشته می شود که نه تنها زندگی دلیا را زیر و زبر می کند، بلکه آینده او را نیز به مخاطره می اندازد.
کتاب آرام آرام از یاد می بریم