1. خانه
  2. /
  3. کتاب فریاد نکن فراموش کن

کتاب فریاد نکن فراموش کن

نویسنده: شهره وکیلی
3.9 از 1 رأی

کتاب فریاد نکن فراموش کن

don't shout forget
انتشارات: پیکان
٪15
125000
106250
درباره شهره وکیلی
درباره شهره وکیلی
شهره وکیلی (زاده ۱۳۲۵) نویسنده رمان نویس و اهل ایران است.او همچنین دبیر و مدیر مدرسه نیز بوده است. رمان های او فروش بالا و چاپ های متعدد داشته اند. سیمین دانشور از کتاب «شب عروسی من» وی تمجید کرده است. نقد بسیار مثبت سیمین دانشور از کتاب شب عروسی من اولین نقد سیمین دانشور بود از یک رمان نویس زن ایرانی که شهرت شهره وکیلی را به اروپا آمریکا کانادا تا استرالیا کشاند.شهره وکیلی در تهران (خیابان ژاله) زاده شد. سپس در دبیرستان آزرم دیپلم ادبی گرفت و همان زمان که در کنکور شرکت می کرد ازدواج کرد. وکیلی در دانشگاه تربیت معلم حشمتیه پذیرفته شد و زمان دانشجویی در مدرسه نیز تدریس می کرد. او تحصیلش را علیرغم مخالفت خانواده ادامه داد و از دانشکده حقوق تهران در سال ۵۶ فارغ التحصیل رشته حقوق قضایی گردید. او همچنین داستان هایی در مجله های پرخوانندهٔ تهران چاپ می کرد و آثارش در میان خوانندگان محبوبیت زیادی داشت.
دسته بندی های کتاب فریاد نکن فراموش کن
قسمت هایی از کتاب فریاد نکن فراموش کن

گیتا چون توده ابری کدر که کنج آسمان کز کرده باشد مکدر و ملول پشت به مادر در قاب پنجره نشسته بود.باد تندی میوزید و درختها را عریان میکرد.وقتی باد برگها را به بازی میگرفت و پشت کم رنگشان را مینمایاند و آنها را بر می آشفت او هم دل آشوبه به سراغش می آمد.مادر و دختر منتظر تلفنی از شیراز بودند. مادر گفت:پنجره را ببند سرما میخوری هوا سرد شده. او که با دیدن گلهای پاییزی باغچه که بر اثر وزش باد روی ساخه ها میلرزیدند به پاییز دل خودش فکر میکرد بی آنکه برگردد جواب داد:هیچ سرمایی به اتشی که توی دل من است کارگر نیست.نگران نباشید. پس یک چیزی بپوش. منکه سرمایی نیستم. هر دو سکوت کردند.گوش بزنگ تلفن هر یک حال و هوای خود را داشت. پاییز آمده بود و او نشسته در چارچوب پنجره فکر میکرد این هشتیمن پاییزی است که از ازدواجش با مهرداد میگذرد ازدواجی عاشقانه که امروز مبدل به نوعی دوستی و احترام متقابل و رعایت حال یکدیگر و تعهد اخلاقی شده بود. و او با درک کامل این تغییرات به هر ریسمان سیاه و سفیدی چنگ می انداخت تا مگر مهرداد را برای خود نگه دارد.حضور پر رنگ و همیشگی اش در شرکت و همگامی تنگاتنگ با شوهر بهمین منظور بود. مادر گفت:من نمیدانم تو عاشق چه چیز این مرد هستی؟ 8 سال است این حرفها را از شما میشنوم.

نظر کاربران در مورد "کتاب فریاد نکن فراموش کن"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خیلی داستان جالبیه پیشنهاد می‌کنم

1402/05/30 | توسطکاربر سایت
0
|