کتاب «قتل در رود سن» "رمان های پلیسی جنایی" نوشته فرد وارگاس توسط نشر گویا به چاپ رسیده است.
آن همکار مو طلایی ات، همانی که شانه های کوچکی دارد، امروز صبح با من خیلی کج خلقی کرد. خیلی آدم اعصاب خردکنی است. اما من او را دوست دارم برای اینکه خیلی دست و دل باز است، و در ضمن دائم از خودش سوال های بی دلیل می کند. اصولا آدم نگرانی است و سروصداهای مبهم از خودش در می آورد و البته من درکش می کنم؛ چون تجربه دارم. ولی تو در عوض مثل باد هستی و احساست را دنبال می کنی این از راه رفتنت پیداست. صاف به جلو می روی و من می دانم که خیلی خیلی سخت است که کسی بتواند راهت را عوض کند.
دوست موطلایی داخل گودال را می بیند، دور و بر آن را بررسی می کند، بعد آن را دور می زند و به دنبال کارهای خودش می رود. ولی تو این گودال را حتی نمی بینی، اما از کنارش رد می شوی بدون اینکه بدانی این گودال است. یعنی وجودش را حس کردی. این یک درک متفاوت از دنیا بین انسان هاست. تو مثل یک ساحر عمل می کنی درصورتی که دوست مو طلایی تو به هیچ وجه به نیروی درونی اش اعتمادی ندارد. این بی خانمان حق دارد، کمیسر آدامزبرگ یک ساحر به تمام معنا است. سه داستان، سه پرونده بازپرسی برای اثبات، در پاریس، جایی که رود سن همچنان جاری است.
کتاب قتل در رود سن