هوای خنک شب حالم را جا آورد. هوایی فوق العاده مرطوب که مثل پیراهنی خیس به پوست می چسبید. از ساختمان مجاور گه گاه صدای آواز، خنده، موزیک و به هم خوردن ظرف ها به گوشم می رسید. با احساس دلتنگی به این شب سال نو و شادمانی هایی که برای دیگران می آورد، فکر کردم. شادمانی های ساده ای که خودم را برایش آماده کرده بودم. پشت فرمان اتومبیلم نشستم. چرم صندلی ها سرد، یخ زده و ناخوشایند بود و بوی کائوچوی خیس که در ماشین پیچیده بود حالم را به هم زد، درست مثل اتاقی که در طول شب در آن سیگار زیادی کشیده باشند و صبح روز بعد، در حالی که نخوابیده ایم، وارد آن شویم.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
باتوجه به خلاصه داستان قید شده شاید مربوط به کتاب آسانسور است .جالب است سرکار خانم آبسالان زاده از خواندن کدام کتاب لذت برده که دارکانتش در ۱۸تیر ۱۴۰۰از آن یاد برده
عالی بود. از خوندنش لذت بردم.