از باغ میبرند چراغانی ات کنند / تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند / آب طلب کرده همیشه مراد نیست / گاهی بهانه است که قربانی ات کنند
ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ / من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ / یک روز دو دلباخته بودیم من و تو / اکنون تو ز من دل زده ای! من ز تو دلتنگ
به نسیمی، همۀ راه به هم میریزد / کی دل سنگ تو را آه به هم میریزد؟ / آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است / عشق یک لحظۀ کوتاه به هم میریزد