بعد از ظهر، درد چشم سیاوش آن قدر زیاد شده بود که مادربزرگ مجبور شد او را به دکتر ببرد. چشم های سیاوش سرخ شده بود و به شدت می سوخت. دکتر پس از معاینه چشم های او گفت: «پسرم با چشم هایت چه کار کردی که این قدر سرخ شده؟» سیاوش سرش را پایین انداخت. ستاره که همراه آنها به مطب دکتر آمده بود گفت: آقای دکتر، سیاوش هرشب مدت زیادی با رایانه بازی می کند. دکتر سپس چشم های سیاوش را ضدعفونی کرد و نسخه او را به مادربزرگ داد. مادربزرگش پس از خرید داروهای سیاوش به یاد داستانی از دهکده زندگی افتاد و آن را برای بچه ها تعریف کرد.