روز سیزده به در بود. «سیاوش» و «ستاره» همراه خانواده خود به روستای «افرا» رفته بودند و در کنار رودخانه با «سهراب»، پسردایی «امیر»، بازی می کردند. ناگهان صدای داد و فریاد سیاوش و سهراب بلند شد: «همین است که من می گویم. این رودخانه ماهی ندارد». «برو بابا، این روخانه پر از ماهی است». سیاوش و سهراب دایم حرف های خود را با صدای بلند تکرار می کردند و داد می زدند. در این هنگام مادربزرگ، بچه ها را نزد خود خواند و برای آنها داستانی از دهکده زندگی را تعریف کرد. این داستان باعث شد آنها بدون داد و فریاد نظرات و دلایل یک دیگر را بشنوند. این مجلد از مجموعه «کودک و مهارت های زندگی (مجموعه کتاب های سیمرغ)» به موضوع «گفت وگو» اختصاص دارد.
کتاب جنجال بزرگ در زمستان سرد