پسر زیاد نوشته بود، هرکجا که هستی برگرد. باورم نمیشد که باید دوباره به دوزخ بازگردم. امّا به ناچار پشت به ایران کردم و روی به کوفه. احساس می کردم که هیچ گاه آنقدر سرگردان نبوده ام. به بوته ی خاری می ماندم که بازیچه ی بادهای دوره گرد شده باشد. دلم شور می زد. می دانستم که یکی از آن دو نفر، خواب تازه ای برایم دیده است. یکی در شام و دیگری در کوفه. باید هرچه زودتر خود را به آنجا می رساندم. به کوفه که رسیدم، همه چیز را فهمیدم. پسر زیاد، خواب وحشتناکی برایم دیده بود. حسین در کربلا فرود آمده است و هیچ کس برای جنگیدن با او از تو برازنده تر نیست. امیرمومنان یزید فرمان حکمرانی ری را به کسی می دهد که این کار را به سرانجام برساند.
این کتاب رو ده بار دقیقا ده بار کامل خوندم الان 28 سالمه مجدد دارم تمومش میکنم باخوندن این کتاب انگار داری عاشورارو بچشم میبینی اولین بار کلاس سوم دبستان بودم کتاب رو از کتابخونهی کلاس بردم خونه خوندم وچندبار درطول سال تحصیلی معلمم متوجه علاقم به این کتاب شد چون ریاضیم ضعیف بودبرش داشت گفت نمرهی خوب بگیر میدمش بخودت.شب امتحان ریاضی خونش بودیم کلاس تقویتی وقتی اومدم بیرون دیدم کتاب توماشینشه بااصرار من قبل امتحان کتابو بهم دادگفت مال خودت من ریاضی رو بیست گرفتم ولی یه ظلمی باعث شد کتاب ازدستم خارج شه تاالان که 28 سالمه مجددا بدست آوردمش. این کتاب فوق العاده و عالیه