وقتی فیلیپ وال از من خواست که در طول تابستان، چند دقیقه در هر روز هفته، درباره آزمایشات روی فرانسه صحبت کنم، این ایده برایم بسیار عجیب به نظر می رسید و چالش آنقدر خطرناک بود که جرأت صحبت کردن را نداشتم. اولا، تقلیل مونتن به گزیدههایی کاملا مغایر با همه چیزهایی بود که آموخته بودم، با تصورات رایج در دوران دانشجویی. در آن زمان، ما اخلاق سنتی برگرفته از مقالات را در قالب جملات تقبیح کردیم و از بازگشت به متن در پیچیدگی و تناقضاتش دفاع کردیم. هرکسی که جرأت می کرد مونتن را تکه تکه کند و به او خدمت کند، بلافاصله مورد تمسخر قرار می گرفت، به عنوان یک انسان منفور رفتار می شد، محکوم به زباله های تاریخ مانند آواتار پیر شارون، نویسنده رساله ای در باب حکمت می شد که برگرفته از اصول وام گرفته شده است مقالات . بازگشت به چنین ممنوعیتی یا یافتن راهی برای دور زدن آن، تحریک وسوسه انگیز بود. سپس، با انتخاب حدود چهل قطعه از چند سطر به منظور اظهار نظر مختصر در مورد آنها، تا هم عمق تاریخی و هم دامنه فعلی آنها را نشان دهد، این چالش غیرقابل دفاع به نظر می رسید. آیا صفحات باید به طور تصادفی انتخاب شوند، مانند سنت آگوستین که کتاب مقدس را باز می کند؟ دعا برای دست بی گناه که به آنها اشاره کند؟ یا در میان مضامین اصلی کار تاخت و تاز کنید؟
کتاب یک تابستان با مونتنی