بار سنگین یکی از شترها کج شد. أمود به سرعت به طرفش شتافت و بار را سرجای خود گذاشت. در همان موقع پای آخرین شتر لیز خورد. أمود به سرعت لگامش را که به دم شتر جلویی بسته شده بود باز کرد و محکم در دست گرفت. به رغم تلاش زیاد نتوانست جلو سقوط شتر را به ته دره بگیرد. خود او هم پایین افتاد. یکی از سنگ های کوه را گرفت و خود را آهسته آهسته بالا کشید. سرپا ایستاد و به شتری که به ته دره افتاده بود و کف دهانش را پوشانده بود و ناله هایش در دره ها می پیچید، نگاه کرد.