کتاب بنویس من زن عرب نیستم

Short Stories
داستان هایی از زنان نویسنده ی عرب
کد کتاب : 22519
مترجم :
شابک : 978-9642083083
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 200
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بنویس من زن عرب نیستم اثر مجموعه ی نویسندگان

"بنویس من زن عرب نیستم" کتابی است ترجمه ی "سمیه آقاجانی" و "داستان هایی از زنان نویسنده ی عرب" است که به انتخاب وی، یکجا گردآوری شده است. این داستان ها که از میان آثار نویسندگان مختلف و از کشورهای گوناگون عربی انتخاب شده، آثار نویسندگان شاخص و برجسته ای همچون "غاده السمان"، "حنان الشیخ"، "آمال مختار"، "علویه صبح"، "رضوی عاشور"، "هیفاء بیطار"، "لیلی عثمان"، "فاطمه یوسف العلی"، "هدی برکات" و "عالیه ممدوح" را از کشورهای سوریه، لبنان، مصر، کویت و تونس در بردارد.
عنوان مجموعه متعلق به داستانی است به نام "بنویس من زن عرب نیستم" که نویسنده ی سرشناس سوری، "غاده السمان" آن را به رشته ی تحریر درآورده است. از "غاده السمان" یک داستان دیگر نیز در این مجموعه به چاپ رسیده که "دژ بسته ی مغزها" نام دارد. از دیگر داستان های مجموعه ی "بنویس من زن عرب نیستم" می توان به "همسال بهشت"، "غریبه ای که به من شطرنج آموخت"، "بوی زن، بوی شهر"، "سواری های خانم ر."، "یک مادر"، "صدا زنده می ماند"، "سومی... آه"، "الگرو" و "پانوشت هایی برای خانم ب" اشاره کرد.
داستان های مجموعه ی "بنویس من زن عرب نیستم"، محدودیت ها و محرومیت های زنان عرب را به تصویر می کشد و مسائل مختلفی را از حق و حقوق و تنهایی گرفته تا ازدواج، جنگ و مهاجرت، زیر ذره بین می برد. در فضای قصه های این مجموعه غم و اندوه زنان، تبعیض و جرقه هایی از شادی و امید به چشم می خورد و دیدگاه انتقادی نویسندگان به مسائلی همچون ضعف سیستم قانون گذاری پیرامون حقوق زنان، به رسمیت نشناختن حقوق آنان به عنوان مادر و همسر و خدشه دار شدن آزادی آنان به وضوح ملموس است.

کتاب بنویس من زن عرب نیستم

دسته بندی های کتاب بنویس من زن عرب نیستم
قسمت هایی از کتاب بنویس من زن عرب نیستم (لذت متن)
شهرهای بسیاری را دیده ام، اما هنوز سنگ بیروت را به سینه می زنم. آری، بیروت و خیابان هایش را می پایم، پوشیده از زباله ها و آدم هایی که بهتر است بی سرشماری زندگی کنند. داستان جوانان دیروز این شهر که پیکرشان بر دوش ها افتاده بود مرا از هوش می برد. اما من... تا امروز بیروت هیچ وعده ای به من نداده است... زور این شهر بر هر وعده ای می چربد و هر که را دست خالی و معمولی و بی سلاح باشد با هیاهو و تنهایی کیفر می دهد. ما کمک کردیم بیروت سرپا بماند. ماندن کار بیروت است، چون ما را خوب نمی شناسد، مایی که شکست ها شیره ی جانمان را کشیده اند.