خدیجه با شادی غیرقابل وصفی به نفیسه نگریست؛ شادی ای که می خواست از همه وجودش بیرون بزند، اما خویشتن داری کرد و فقط با لبخند آن را به نمایش گذاشت. نفیسه معنای این لبخند اعجازآمیز را به خوبی درک می کرد و می دانست که ملکه در پوست خود نمی گنجد. عالیه هنوز با تعجب می نگریست و درست نمی دانست به کار گرفتن یک شخص برای سالاری کاروان، چرا باید این همه مهم باشد. ناگهان در ذهن خویش جواب سوالش را پیدا کرد و لبخندی از سر پیروزی زد. ملکه پرسید: «او اکنون کجاست؟ اگر ممکن است، او را بخوانید تا با وی سخن بگوییم و نظرش را جویا شویم.»
سلام من خیلی این کتاب رو دوست داشتم جوری در عرض ۳ یا ۴ روز تمومش کردم میدونم زمان زیادیه ولی برای منی که یه کتاب ۱۰۰ص یه هفته طول میکشه بخونم خیلی خوبه این کتاب اولین کتابی بود که تو این ژانر خوندم وحال کردم ارزش خوندن رو صد در صد داره