هیچ کس قدرت مند تر از این کتاب نمی نویسد که پسران برای تبدیل شدن به مردان سالم چقدر به روابط عاشقانه احتیاج دارند.
اگر پسر، نوه، خواهرزاده، برادرزاده و یا برادر دارید این کتاب را بخرید.
یک نقشه ی متفکرانه ، صادقانه و در نهایت امیدوار کننده برای تربیت فرزند پسر امروزی.
در چند سال پیش از آن: در اواخر تابستان بیست و چهارمین سال زندگی ام، برادر کوچکترم در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد. او در دوران نوجوانی با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کرد - مشروبات الکلی، مواد مخدر و دور شدن از خانواده و مدرسه - اما به مرور اوضاع در حال بهتر شدن بود. زمانی که به هجده سالگی رسید، نشانه های زیادی از انتخاب های سالم تر در زندگی اش دیده می شدند. آن روز بعدازظهر، با یکی از دوستانش قرار داشت. آنها کمی مشروب و احتمالا مواد مخدر مصرف کرده بودند و او غافل از خطرات این کار، روی صندلی کنار راننده در خودروی دوستش نشسته بود. دوستش در حال پایین آمدن از یک تپه با سرعت زیاد، کنترل ماشین را از دست داده و با درختی بزرگ و قدیمی در حیاط جلویی خانه همسایه تصادف کرده بود.
بین داستان برادرم و تمامی داستانهایی که مراجعینم برایم تعریف می کردند، یک نقطه مشترک وجود داشت، یک مصیبت ناگفته: اینکه تمامی قربانیان مرد بودند. در هر مورد، نوعی حس سردرگمی، تاحدی بی توجهی و بی پروایی، قطع ارتباط با محیط اطراف و انزوای ذهنی، دلیل اصلی انتخاب های خودتخریبی و خودویرانگر آنان بود. در میانه دهه ۱۹۷۰، درک چندانی از آنچه مایکل کافمن، فعال و محقق کانادایی، «ترکیبی عجیب از قدرت و ناتوانی، رجحان و درد» در رشد و تکامل مردان توصیف می کرد وجود نداشت. همچنین ارزش ماهیت های انسانی پسران که اساسا رابطه ای هستند به خوبی درک نمیشد.