فاطمه فروتن اصفهانی

فاطمه فروتن اصفهانی

در سال ۱۳۴۸ و در یکی از روزهای گرم تابستان شیراز که آن موقع ها مثل حالا زیاد هم گرم نبود در محله‌ای قدیمی و خانه‌ای بزرگ با اتاق‌های تو در تو و پنجره‌های شیشه رنگی در خانوادهای معمولی، معمولی اما اهل قصه و کتاب به دنیا آمدم. هنوز یادآوری شب‌هایی که دور بخاری نفتی می‌نشستیم و به قصه‌های پدرم گوش می‌کردیم و غرق در لذت پای بخاری به خواب می‌رفتیم، برایم شیرین است. خواب‌هایم آن شب‌ها پر از بوی نارنج بود و بوی قصه. بچه که بودم، زیاد اهل بازی با هم سن و سال‌هایم نبودم، دوست داشتم کتاب بخوانم و برای خودم قصه کتاب‌ها را بازی کنم و نقاشی‌شان را بکشم. سال‌ها از آن روزها گذشت.
در یکی از روزهای زندگی‌ام وقتی مادر شده بودم، ناگهان تصمیم گرفتم بنویسم و نوشتم، اول برای بزرگ‌ترها و بعدش باز هم ناگهان فکر نوشتن برای بچه‌ها به سرم افتاد و شدم این که هستم. خوب یا بدش را نمی‌دانم، بچه‌ها باید بگویند اما «نوشتن برای بچه‌ها بزرگ‌ترین معجزه زندگی من است».

کتاب های فاطمه فروتن اصفهانی

چه کسی راست می گوید؟


دکتر آی کیو


خنده بازی


کمک به کوسه ی شاخ دار


نجات پفکی


چشم های پری توی دلش بود


وقتی در آغوش کوه بودیم


فکر بازی های من و عنکی