در اردیبهشت سال ۱۳۳۶، مثل بچه ی آدم در اراک به دنیا آمدم و جمعیت دنیا را به دو میلیارد و دویست و بیست میلیون و دو نفر رساندم. از همان لحظه ی تولد، سر شوخی را با اطرافیانم باز کردم و خیلی زود به عنوان “گوله ی نمک” در دل آن ها راه یافتم و از آن پس کارم مزه پرانی و تیکه انداختن شد. در سال پنجم ابتدایی، وقتی توانستم با نوشتن یک انشای طنزآمیز، معاونمان را به ترک سیگار تشویق کنم، بر آن شدم که این کار را حالا حالاها ادامه بدهم و تا حالا ادامه داده ام. از آن جایی که به من آموخته بودند پول خوشبختی نمی آورد، به ناچار وارد عرصه های فرهنگی شدم و عمر عزیزم تا این لحظه در کارهایی چون : دبیری، روزنامه نگاری، نوشتن و تالیف کتاب، ویراستاری، نمایش نامه نویسی و سرودن شعر طنز گذشته است. در بسیاری از جشنواره ها کشف و خنثی شدم؛ از جمله : جشنواره ی طنز طهران، طنز مکتوب، شانزدهمین جشنواره ی تولیدات صدا و سیمای مراکز استان ها، جشنواره ی طنز نیرو زا، جشنواره ی مطبوعات و … اما هیچ گاه با نیم سکه هایی که گرفتم، کار و بارم سکه نشد.