روز اول آذر هزار و سيصد و سي و پنج در خيابا ن سلسبيل تهران در اتاقي اجاره اي،متولد شدم.پدرم كه روستا زاده اي بابلي بود و از سن چهار سالگي به علت نداشتن پدر و مادر در خانه اقوامش به كارگري و خدمت در ازاي سير شدن شكمش و سرپناهي پرداخته بود و پس از افتادن در دام سرباز بگيران ،براي خدمت سربازي به تهران منتقل شده بود و گماشته خانه سرهنگي بود،در همينجا ماند و بواسطه آشنايي با دايي من كه سر كوچه همان جناب سرهنگ، رنگ فروشي داشت،هم شاگرد نقاش شد و هم خواهرش را به زني برد كه او هم روستازاده اي بود از ده چهار باغ خوانسار(از استان اصفهان).همين تفاوت فرهنگ هاي پدر و مادرم،شايد اولين عامل آزاد انديشي و تفكر مستقل من در زندگي گرديد.مادرم اصلا سواد نداشت و پدرم در سربازخانه در كلاسهاي اكابر آن زمان سواد خواندن و نوشتن پيدا نمود كه در طول زندگي بسيار خوب از اين توان اندك استفاده نمود و اين بي سوادي يا كم سوادي هردو باعث گرديد كه عطش عجيبي در مورد باسواد شدن فرزندان خود،بخصوص فرزند اول كه من بودم داشته باشند. ما سه برادر و يك خواهريم.