مریم عزیزی بهار سال شصت و دو در مشهد به دنیا آمد.مریم سال هشتاد و پنج لیسانس شیمی محضش را گرفت و از زمستان هشتاد و هشت تا دو سال بعد از آن را هم زبان انگلیسی یاد گرفت.مریم سال هشتاد و شش نوشتن در ژانر فانتزی را شروع کرد. مریم مجموعه رمانی شش جلدی به اسم دشت پارسوا برای نوجوان ها و جوان ها نوشته و تا حالا دو جلد اول آن به نام های حومه ی سکوت و پیشگویی سپیده دم منتشر شده است.مریم یک داستان کودک هم به نام چشم شب برای نشر هوپا نوشته است.مریم کتاب هم ترجمه می کند و تا الان که تابستان نود و پنج است، علاوه بر این رمان یک رمان نوجوان به نام پسری در برج هم برای نشر هوپا ترجمه کرده است.مریم در مشهد زندگی می کند، عاشق طبیعت و پیاده روی و موسیقی و کتاب و سینما است، از جن و روح و شبح نمی ترسد و از دیوها و اژدهاها و کتابخوان ها خیلی خوشش می آید و آن هایی را که کتاب نمی خوانند یا حیوانات را اذیت می کنند، هیچ دوست ندارد.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟